جاش کوهن در این مقدمهی جذاب و خواندنی استدلال میکند که فروید بالاتر از همه نشان میدهد هر اندیشه، هر واژه و هر کنشی، گیرم که ظاهری پیشپا افتاده و مبتذل داشته باشد، میتواند درخور قرائت دقیق و موشکاف باشد. راستش، شاید همین ژرفبینی بوده که این همه مخالفت با روانکاوی برانگیخته است. چگونه فروید بخوانیم با قرائت گزیدههایی کوتاه از نوشتههای فروید و با عطف نظر به روانرنجوریها، ضمیرناخودآگاه، واژهها، مرگ و (صدالبته) مسائل جنسی، هستهی تناقضآمیز و خارق اجماع تفکر روانکاوانه را بیرون میکشد: این که درونیترین حقیقتهای نهفته در ضمایر ما فقط هنگامی خود را عیان میکنند که تحریف شده و جامهی مبدل پوشیده باشند. خوابها، رویاها، خطاها، لطیفهها، شوخیها، نشانههای بیماری و در یک کلام زندگیهای هر روزهی ما اگر با دیدهی باریکبین قرائت شوند ما را، چونان استادان خبره در تلبیس (جامهی مبدلپوشی)، موجوداتی بازنشناختنی مینمایانند که نه دیگران به جایمان میآورند و نه خودمان. چگونه فروید بخوانیم را صالح نجفی ترجمه و انتشارات نی آن را به چاپ رسانده است.
"وجود فروید همچون بسیاری دیگر از متفکران بزرگ تاریخ غرب صحنهی نبرد نیروها و گرایشهای ناهمساز بود و همین امر در غرابت و گاه تعارضآمیزی پارهای نظریههای او موثر افتاده است. در افکار فروید میتوان ردپای فلسفهای واجد انسجام راجع به جامعه، قسمی فلسفهی اولی و حتی معرفتشناسی را مشاهده کرد، گویی که او هرگز به غیر از گریزها و کنایههایی که گاه به فرضیههای فلسفی خویش میزند، دست به توضیح و تبیین و توجیه کامل آنها نمیزند."