کتاب مکیناس

پشتیبانی 24 ساعته
فرصت 7 روزه بازگشت کالا
تضمین کیفیت کالا
پرداخت امن از درگاه بانکی
  • درباره محصول
  • اطلاعات محصول
  • دیدگاه کاربران
  • پرسش و پاسخ
توضیح کلی

توی این اتاقک ایستاده و از حفره‌ای کوچک به ماشین پلیس‌هایی که برای دستگیری‌اش آمده‌اند نگاه می‌کند، اما نمی‌تواند جلوی ذهن‌اش را بگیرد که به هر گوشه‌ی پرت و بی‌ربطی سرک نکشد. یاسی می‌گفت: «لجبازی ذهن». می‌گفت: وقتی می‌خواهی روی چیزی تمرکز کنی حاشیه‌ها پررنگ می‌شوند و برعکس، وقتی می‌خواهی چیزی را فراموش کنی صد برابر توی مغزت درشت و درخشنده می‌شود... یاسی در این لحظه کجاست؟ چه می‌کند؟ خوشحال است یا غمگین؟ از اتاقک بیرون می‌زند و وارد واحد شمالی می‌شود. می‌ایستد در آستانه‌ی در، احمد پشت به در دراز کشیده روی موکت و ایگور را مثل بالش، بین پاهایش بغل کرده. هردو آرام‌اند، مثل پدر و پسری که از فوتبال برگشته‌اند. پایپ شیشه‌ای و فندک روی موکت افتاده...

توضیحات بیشتر
اطلاعات محصول
توضیحات بیشتر
امتیاز و دیدگاه کاربران
اولین نفری باشید که پرسش جدید ثبت می کند

خریداران این محصول‌،محصولات زیر را هم خریده‌اند

جهت ثبت اطلاع رسانی، لازم است وارد حساب کاربری خود شوید.