تا اواسط قرن بیستم، اکثر مدیران ابعاد انسانی شغل خود را نادیده میگرفت و درمورد انسان مفروضاتی بسیار ساده و ابتدایی داشتند. اکثر مدیران تصور میکردند - شاید هنوز هم درصدی از مدیران چنین میپندارند که کارکنان علاقه چندانی به کار ندارند و فقط برای پول کار میکنند. در این صورت، تنها کاری که مدیران باید انجام دهند، تدوین طرحهای انگیزشی مالی، ایجاد امنیت شغلی و شرایط کاری خوب است. این برداشت ساده از انسان و نیازهای او در عمل مؤثر نبوده و نمیتواند مسائل پیچیده انسانی را، که مدیران سازمانها با آن روبهرو هستند، حلوفصل کند. این برداشت بسیاری از جنبههای انسانی، انگیزهها و نیازهای سطوح بالای انسانی را در سازمانها نادیده گرفته است. در عمل شناسایی و پیشبینی رفتار انسانها بسیار پیچیدهتر از آن است که در برداشت امنیت اقتصادی و شرایط کاری مطلوب مطرح است.
همچنین، امروزه شاهد این معرفت فزاینده هستیم که موفقیت سازمانها، ارتباط تنگاتنگی با منابع انسانی سازمانها دارد. دانش مدیریت رفتار سازمانی در خدمت موفقیت سازمانها به دنبال شناسایی علل رفتار افراد، پیشبینی و هدایت آن هست و با پیچیدگیهای سرشت انسان سروکار دارد. سازمانهای یک جامعه برای تحقق اهدافشان با مشکلات زیادی روبهرو هستند که به کمک ابزارها و مهارتهای فنی و کمی نمیتوان آنها را حل کرد، زیرا ریشه در ساختارهای اجتماعی و مسائل مربوط به رفتار فردی و گروهی در سازمانها دارد و برای حلوفصل آنها احتیاج به مهارتهای اجتماعی میباشد.
متن فوق قسمتی از کتاب درآمدی بر فهم جامعه مدرن است. این کتاب توسط حسن زارعی متین تألیف و در انتشارات آگه به چاپ رسیده است.