کتاب باغ فتح آباد

نوشته زیر قسمتی از متن کتاب باغ فتح آباد است.
هنوز هم مثل همیشه می‌دوم؛ حالا اینجاییم و این همه دور! نپرسیدی چرا می‌روم. می‌دانستی که به خاطر خودم نبود که می‌رفتم. باید می‌رفتم و یاد می‌گرفتم تا بتوانم آن باغ پر از گل و سایه و بره را برایت بسازم. می‌پرسیدی: «علو! او جا تنها چکار می‌کنی؟ چطوز طاقت می‌یاری تو شهر غریب؟» دلم می‌خواست ازت بپرسم این همه سال را چطور طاقت آوردی؟ حتما می‌گفتی: « اولش اولش سخت بود و بعد عادت کردم.» مثل اینکه نبود یا مثل خفتوک بود. چندبار که گرفتارش می‌شدی، می‌فهمیدی دست و پا زدن بی فایده است، جار وجیغ زدن بی‌فایده است.
کتاب باغ فتح آباد به قلم علی‌اکبر کرمانی‌نژاد نوشته و به همت انتشارات نون در 264 صفحه به چاپ رسیده است.