از کالیور به پرون رفتیم که شهری است کوچک. این شهر در میان قلمرو کفار واقعشده اما در دست مسلمانان است و امیر آن محمد پسر بایرام از تبار ترک است. درندگان در این ناحیه فراواناند. یکی از مردم آنجا مرا حکایت کرد که گاهی شبها بااینکه دروازهها بسته است درندهای به شهر هجوم میآورد و عده کثیری از مردم شهر بهوسیله آن حیوان تلفشدهاند. این امر موجب تعجب شدید اهالی بود. محمد توفیری نام یکی از اهالی شهر که همسایه من بود - حکایت کرد که این حیوان شبی وارد خانه او شده و بچهای را از روی تخت خواب ربوده است. یکی دیگر گفت که با جمعی در خانهای به عروسی دعوت داشتند، یکی از آنان برای کاری بیرون رفت و آن درنده او را ربود. همراهان او به سراغش رفته دیدند جسدش در بازار افتاده و آن حیوان خونش را خورده ولی گوشت آن را به حال خود رها کرده است و گفتند که با همه شکارهای خود چنین میکند و شگفت این بود که بعضی عقیده داشتند این کار کار جانور نیست بلکه جادوگری ست از جوکیان که بهصورت جانور به شهر حمله میکند. من این حرف را باور نداشتم لكن عدهای چنین میگفتند و اینک برخی از اخبار این جادوگران را در اینجا میآوریم. این کتاب توسط ابو عبدالله محمد بن عبدالله ابن بطوطه نوشته شده و به همت محمدعلی موحد در 1101 صفحه ترجمهشده است و انتشارات کارنامه آن را به چاپ رسانده است.