کتاب تونل

تا از در تو رفتم، دلم هری ریخت. مرغی دریایی از میان در کم‌عرض محل دیده‌بانی پرزد و رفت. از صدای ناگهانی بال زدنش حسابی ترسیده بودم. یک دقیقه‌ای همان جا ایستادم و به صدای امواج گوش دادم تا تپش قلبم کمی آرام گرفت. کورمال به طرف راست اتاق رفتم، دست بر حروف لاتین سنگ قبر پرتغالی که به دیوار تکیه داشت کشیدم. از جلوش گذشتم و کنار قبر زن ناشناس نشستم. انگار پیش‌تر فراموشش کرده باشم، زخم دستم شروع به سوزش کرد. باید دست به کار می‌شدم و چند عکس در نور فلش از سنگ قبر می‌گرفتم و می‌رفتم. امیدوارم بودم کسی نور فلش دوربین را از بیرون نبیند که کنجکاوی‌اش گل کند بلند شود و بیاید تا ببیند در ساعت تعطیلی قلعه چه کسی این‌جاست. دوربین کوچکم را از توی جیب پیراهن درآوردم. تا آمدم خودم را جاکن کنم و بلند بشوم. صدای پایی شنیدم. از جام تکان نخوردم. هراسان به ورود کسی چشم دوختم که تا می‌آمد توی اتاق نصفه عمرم می‌کرد. بیشتر ترسم هم از این بود که نمی‌توانستم حدس بزنم کیست. کلمه‌ی روح که از ذهنم گذشت بیشتر ترساندم.

کتاب «تونل» توسط آدین فرهاد کشوری نوشته شده و انتشارات نیماژ این اثر را چاپ کرده است.