کتاب گِل

غریبه‌ای در شهر است؛ استفان رز. پوستش سفید و چشمانش به‌یادماندنی است و بوی زننده‌ای دارد. پدر و مادر ندارد. رفیقی ندارد. آمده است تا با مری دیوانه زندگی کند. درباره‌اش حرف‌ها و شایعه‌های فراوانی بر سر زبان‌هاست. اما یک‌چیز در مورد او حتما درست است؛ در موجودات زشتی که او با گِل درست می‌کند، جادویی وجود دارد. آیا دیوی و گئوردی باید از او فاصله بگیرند؟ یا باید به او نزدیک شوند؟ آیا استفان می‌تواند در کشمکش سخت علیه هیولای مولدی و دارو‌دسته‌اش، همراه آن‌ها باشد؟ کتاب گِل را انتشارات آفرینگان در 311 صفحه و در قطع پالتویی چاپ کرده است.

«استفان مکثی کرد و بعد آهسته شروع کرد به حرف زدن. انگار داشت اول قصه را در ذهنش مرور می‌کرد تا بعد آن را برایمان بگوید. انگشتانش مشغول کار روی گِل بود و با نوک چاقو، برش‌هایی به آن می‌داد. همین‌طور که حرف می‌زد، گِل به شکلی زنده‌تر درمی‌آمد.»