کتاب هم سرایان خیابان کینگزلی

می‌دانم که قرار است در چنین روزی شاد باشیم چقدر عجیب است. در جوانی معمولا شادی، یا حداقل آماده‌ای که شاد باشی، اما سن که بالا می‌رود، همه‌چیز را واضح‌تر می‌بینی و بهانه‌هایت برای شادی کمتر می‌شود . کم‌کم آدام‌هایاطرافت را، خانواده‌ات را از دست می‌دهی. خانواده ما بی دردسر نبود. پنج نفر بودیم، مثل دست پوکر - قبلا هیچ وقت به این موضوع فکر نکرده بودم.

متن بالا قسمتی از کتاب هم‌سرایان خیابان کینگزلی است که توسط گروهی از نویسندگان برگزیده جایزه ا هنری در 233 صفحه نوشته شده و به همت شیما الهی ترجمه شده و در انتشارات کتاب نیستان به چاپ رسیده است.