"بشنو، این نی چون شکایت میکند
از جداییها حکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
در نفیرم مرد و زن نالیدهاند"
سیر عرفان اسلامی با شاعری به اوج میرسد که ظاهرا در ایام جوانی به دیدار عطار کهنسال رفته، در آن هنگام با خانوادهاش از نیشابور عزم سفر داشته و آن عارف نامی در باب او به پدرش گفته است: «زود باشد که پسر تو آتش در جان همهی سوختگان عالم زند». این پسر، جلالالدین بلخی -پسر عالم مشهور، بهاءالدین ولد- بود. بها، ولد کتابی با عنوان معارف دارد که همان یادداشتهای او و ازجمله آثاری است که به دلیل موضوعهای جدید و شگفتانگیز، از دیگر آثار آن دوران متمایز است. خانوادهی جلالالدین، بلخ را اندک زمانی پیش از حملهی مغولان ترک گفت و ابتدا در شام و سپس در آناطولی یا همان روم ساکن شد. به همین دلیل نیز او را در غرب رومی مینامند. این دانشمند جوان پس از مرگ پدرش در قونیه شاگردان او را با آموزههای بهاءالدین و آثار سنایی آشنا میکرد. آشنایی و رابطهی عرفانی جلالالدین با شمسالدین تبریزی در سال ۱2۴۴، آتشی در وجودش برانگیخت. اندکی بعد، پس از رفتن ناگهانی شمس، مولانا شاعری اندوهگین بود که حکایت محبت خویش را به قالب شعر میریخت. جالب آن است که این سرودهها را هنوز هم با موسیقی مینوازنده و مراسم سماع نیز زادهی همین گروه از شعرها است. تحول فکری مولانا و تبديل او از عالمی دینی به شاعری شوریده سر، حتی از دیدگاه خودش نیز معمایی سربهمهر بوده است. او خودباور دارد که اخگران عشق، آتش در دل او برافروخته و کتاب و درک معمول آدمی را از این مباحث یکسره سوزانده است. اندکی بعد، شمس به قونیه بازگشت و به نظر میرسید که مولانا بسیار از این موضوع خوشحال شد؛ ولی ناپدید شدن دوبارهی شمس، مولانا را به دریای شعر انداخت و این بار، این شاعر رسته از هر بند و بلا، خویشتن را همزاد شمس پنداشت و در سرودههایش تخلص شمس را بهجای خویش به کار برد. رابطهی مولانا با دوست دیرینش صلاحالدین زرکوب نیز سبب شد که او شعرهایی بسیار بسراید. البته حس و حال این شعرها بسیار آرامتر بود. حتی مولانا در مراسم عروسی پسر بزرگش سلطان ولد با دختر صلاحالدین زرکوب هم سرگرم سرایش شعر بود. مولانا به درخواست شاگرد و مرید محبوبش حسامالدین چلبی طی هفده سال و با فاصلهای طولانی در حین سرایش دفترهای نخست و دوم مثنوی، ۲۶۰۰۰ بیت سرود، اما آخرین حکایت این مجموعه به پایان نرسید و مولانا در پنجم جمادیالآخر ۶۷۲ هجری قمری درگذشت. کتاب پیش رو توسط انتشارات بدیهه در 1304 صفحه و در قطع جیبی منتشر شده است.