کتاب فریاد در خاکستر

ببین عبدالله جون، من تو این مدت که مهمون ما بودی، تو رو خوب شناختم، اینجا تو غریب نیستی، ما می‌خواهیم به تو کمک کنیم ...می‌دونم... تو زندگی یه چیزیهایی هست که آدمو داغون می‌کند، خوب هر کسی هم یه ظرفیتی داره... تو آدم قوی و با اراده‌ای هستی...تازه تو تنها نیستی، خیلی های دیگه‌ام مثل تو بودن ... اونا دارند زندگی می‌کنن...مثل یه مرد...؟ عبدلااه از خودش بی‌تابی نشان داد، با اشاره از سرباز خواستکه بیرون برود. سرباز با احتیاط پاهایش را باز کرد، اما مهلت نیافت که خودش را عقب بکشد. عبدالله به شتاب سلاح را از دستش بیرون کشید. تیر درست به صورت سرباز اصابت کرد. دکتر پرت شد کف اتاق، عبدالله بیرون دوید... نوشته بالا قسمتی از متن کتاب است.

کتاب فریاد در خاکستر نوشته صادق کرمیار که انتشارات کتاب نیستان این اثر را در189  صفحه منتشر کرده است.