کتاب طنزهای خواندنی زهرالربیع مجموعه تازه هایی از ادبیات کهن ایران

عابد از تقاضای شیطان تعجب کرد و گفت « قول شرف می‌دهی آیا به عهد خود وفادار می مانی؟ اگر دروغ بگویی خودم خفه‌ات می‌کنم و درخت را قطع می‌کنم» عابد شیطان را رها کرد و به خانه اش رفت. فردا صبح به هنگام طلوع خورشید از خانه بیرون آمد و خودش را به درخت رساند. کمی زمین را کند و در کمال ناباوری چهار سکه طلا آنجا دید. برق خوشحالی در چشمانش شروع به درخشیدن کرد. با این سکه ها می‌توان زندگی اش را بهبود ببخشد. با خوشحالی سکه ها را برداشت. روزهای دیگر هم به همین شکل سپری شد. پانزدهمین روز به کنار درخت رفت، اما هرچه اطراف درخت را کند سکه‌ای پیدا نکرد. پس به خانه اش برگشت و تبرش را برداشت. شیطان دوباره سر راهش ظاهر شد و گفت کجا می‌روی رفیق. مرد گفت « تو به عهدت وفا نکردی می‌روم تا آن درخت را قطع کنم» شیطان خندید و گفت تو دیگر قدرت قطع درخت را نداری. نوشته بالا قسمتی از متن کتاب طنزهای خواندنی زهر الربیع مجموعه تازه هایی از ادبیات کهن ایران است.
کتاب طنزهای خواندنی زهر الربیع مجموعه تازه هایی از ادبیات کهن ایران نوشته مجید شفیعی است و انتشارات پیدایش این اثر را در 128 صفحه منتشر کرده است.