کتاب سرسلامتی کتاب کوچک جلد 5

«‌ عبور اینجا بود. سر و گردن از دریچه گذشت، گود بود و عمیق. چشم سیاهی می‌رفت. آن مه و دود بود. در هم. معجونی از سبز و آبی و قرمز. دایره‌واری آن وسط بازتر بود. انگار مجلسی از تعزیه در حال نمایش باشد. نمی شد فهمیدم کدام مجلس است. فقط از حرکت پر کلاه ها در باد می‌ شد حدس زد که شمر دور میدان را چرخیده است و ذوالجناح اگر خونی نبود در سفیدی مه گم می‌شد،‌و نمی‌شد از چرخش یال‌‌هایش نگرانی‌اش را حدس زد. صدایی نبود. سکوت کامل. اما همه‌ی اشقیا را از رنگ سرخ شمشیرهاشان می‌شد شناخت.....»

نوشته بالا قسمتی از متن کتاب سرسلامتی کتاب کوچک جلد 5 نوشته حمید حمزه است و انتشارات نیلا این اثر را در 40  صفحه منتشر کرده است.