«ساعت گرگ و میش» داستان بلندی از محمدرضا پورجعفری برنده جایزه ادبی منتقدان و نویسندگان مطبوعات و جایزه ادبی یلدا است. پورجعفری در ۱۳۲۴ در تالش به دنیا آمد. تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه تربیت معلم گذراند. کارمند بانک ملی شد و تا بازنشستگی این شغل را ادامه داد. وی داستاننویسی را با انتشار داستانهایی در مجله خوشه شروع کرد و اکنون همزمان با کارهای ترجمهاش داستان هم مینویسد. ساعت گرگ و میش درباره یک محکوم به اعدام است که مرگ در یک قدمی او است و در این فرصت ذهن او به گذشته بازمیگردد و زندگیاش را مرور میکند. فراز و فرود زندگی را میکاود و صداهای بیرون از روزمر گی را میشنود. «محکوم به اعدام میداند که پیش از مرگ باید تمام زندگی را در ذهن داشت، تمام زندگی را در مشت گرفت و لمس کرد و فشرد. و وقتی این چنین باشد اعدام، مرگ یک لحظه نیست، بلکه مرگ یک زندگی کامل است، مرگ گذشته و حال و آینده. هر انسان جهانی را در ذهن و روح خود دارد. پس کسی که بمیرد جهان هم با او می میرد. مرگ هر انسان مرگ دنیاست.» لحن داستان شعرگونه است و زمان و مکان در آن مطرح نیست و فقط رفت و برگشتهای ذهن راوی است که داستان را میسازد. پورجعفری تمام داستان «ساعت گرگ و میش را به همین شکل شعرگونه، بدون نقطه و ویرگول و علامات دستوری دیگر مینویسد. بجز دو نقطهای که در وسط آخرین کلمه کتاب آمده و آن را شکسته است. انگار مرگ آمده باشد و راوی، باقیمانده آنچه را میخواسته بگوید، بعد از مرگش میگوید.