کتاب در استانبول

"هی...هی... بچه بزرگ میکنی، موقع ثمر رسیدنش خدا ازت می‌گیردش...تصادق می‌کنه چجوری من داغ تو رو تحمل کنم سعید... آره پوستم کلفت شده بی عار و بی درد شدم که مرگ تو رو دیدم منم موندم بین اینا یالغوز.. هر موقع حرفی می‌شه این آقای سهراب خان، پشت مرضیه در میاد. وایساده هرکی با من مخالفت می‌کنه بره طرف اونو بگیره. اون روز اول که پسره اومد خاستگاری مخالفت کردم ولی همین آقای سهراب خان الکی طرف پسره رو گرفت. گفت تحصیل کرده‌است اله بله فلانه. حالا هم که سیمین خانم نشسته زیر پاش، ما می‌خوایم مستقل شیم. خانم بعد از بیست و دو سال زندگی یادش افتاده می‌خواد مستقل شه..."

متن فوق بخشی از کتاب "در استانبول" است. این کتاب توسط غلامحسین دولت‌آبادی تالیف و به همت آراز باسقیان به فارسی روان ترجمه شده‌است؛ و در انتشارات یکشنبه به چاپ رسیده‌است.