کتاب حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه

تولید کننده:
انتشارات چشمه

فروشندگان: فروشنده

پشتیبانی 24 ساعته
فرصت 7 روزه بازگشت کالا
تضمین کیفیت کالا
پرداخت امن از درگاه بانکی
  • درباره محصول
  • اطلاعات محصول
  • دیدگاه کاربران
  • پرسش و پاسخ
توضیح کلی

۶ ماه پیش بود که مهتاب ما را ترک کرد. دو ماه اول تا پیش مادرم ماندیم. فکر می‌کردیم برمی‌گردد یعنی مادرم فکر می‌کرد هنوز هم‌فکر می‌کند. هنوز هم امیدوارم مهتاب برگرددِ می‌گوید هرلحظه ممکن است مهتاب تلفن بزند و بگوید که می‌خواهد برگردد. مادرم مهتاب را نمی‌شناسد. مهتاب صبر می‌کند و صبر می‌کند بازهم صبر می‌کند و بعد ناگهان تصمیم می‌گیرد. احساس می‌کنم و بمبی ساعتی را توی روحش جا‌سازی کرده بودم. مهتاب سال‌‌ها با این بمب زندگی کرد. شش ماه قبل این بمب منفجر شد و روحش را تکه‌تکه کرد. مادرم این چیزها را نمی‌داند. هیچ وقت حاضر نیست این چیزها را بفهمند. حتی حالا که توی بیمارستان خوابیده فکر می‌کنند به‌زودی همه‌چیز روبه راه می‌شود همیشه امیدوار است. من ذره‌ای امیدوار نیستم کلی طول کشید تا قانع‌اش کردم من و بنی از آن‌ها جدا شویم. می‌خواستم بنی با واقعیت کنار بیاید. یا شاید خودم. تا حالا هزار بار به خودم گفته‌ام میلیون‌ها نفر هست که از هم طلاق گرفته‌اند، تو هم مثل یکی از آن‌ها آسمان به زمین نیآمده است؟ اما بعد فورا احساس کردم که حتی اگر آسمان به زمین نیاآمده باشد اما فاصله‌ی زمین و آسمان بدجوری کم شده است. آن‌قدر کم که احساس خفگی می‌کنم. 

توضیحات بیشتر
اطلاعات محصول
توضیحات بیشتر
امتیاز و دیدگاه کاربران
اولین نفری باشید که پرسش جدید ثبت می کند

خریداران این محصول‌،محصولات زیر را هم خریده‌اند

جهت ثبت اطلاع رسانی، لازم است وارد حساب کاربری خود شوید.