کتاب دیوار شیشه ای مجموعه برج سکوت جلد 2

پشتیبانی 24 ساعته
فرصت 7 روزه بازگشت کالا
تضمین کیفیت کالا
پرداخت امن از درگاه بانکی
  • درباره محصول
  • اطلاعات محصول
  • دیدگاه کاربران
  • پرسش و پاسخ
توضیح کلی

مانده بودم با سر برهنه! صبح فهمیدم... وقتی آفتاب زد... داشتم توی آیینه سر و صورتم را نگاه می‌کردم... یکی از لگدهای پسره خورده بود توی صورتم. لبم بدجوری پاره شده بود و تمام چانه و سینه مانتوم پر خون بود... چاره‌ای نداشتم. همان جور با سر برهنه راه افتادم. آدم حسابی‌ها سوارم نمی‌کردند و آش و لاش‌ها بوق می‌زدند. می‌گرفتند بغل و تکه می‌انداختند. فکر می‌کردند از روی شکم سیری روسری‌ام را برداشته‌ام... تمام طول بزرگراه را همین‌جوری زار زدم و رفتم... می‌خواستم بمیرم... تو هیچ وقت نمی‌فهمی من از چی حرف می‌زنم، چون‌که زن نیستی! این جور وقت‌ها حس عمیقی از دخترانگی درش موج می‌زد... یک‌بار ازش پرسیدم: «بالاخره تو لاتی یا شاعر!؟» جواب داد: «لات شاعر!»

کتاب فوق را حمیدرضا منایی نگارش کرده و به همت انتشارات کتاب نیستان به چاپ رسیده است.

توضیحات بیشتر
اطلاعات محصول
توضیحات بیشتر
امتیاز و دیدگاه کاربران
اولین نفری باشید که پرسش جدید ثبت می کند

خریداران این محصول‌،محصولات زیر را هم خریده‌اند

جهت ثبت اطلاع رسانی، لازم است وارد حساب کاربری خود شوید.