کتاب انگار کمی مرده بودم

"دوست دارم به خودم فحش بدهم، داد بزنم و یقه خودم را بگیرم ولی فقط سرم را تکان می‌دهم. ترس‌هایم مسخره‌تر از آنند که بتوانم بگویم. من همیشه می‌ترسیدم. از تاریکی مطلق اتاقم، وقتی همه چراغ‌ها به دستور پدر خاموش می‌شد می‌ترسیدم، از این‌که صبح بلند شوم و ببینم شلوارم را خیس کرده‌ام، از این‌که بروم پزشکی بخوانم و تویش بمانم می‌ترسیدم. من جا زده‌ام، همه عمرم جا زده‌ام و ترسیده‌ام با واقعیت‌ها روبرو شوم. حتی جرئت این را نداشتم صاحب بچه شوم. ترسیدم که شاید من هم مثل پدرم از آب دربیایم. ترسو بودم چون هیچ‌وقت به فکرم نرسید که شاید بشود کاری کرد، شاید بشود رودررو ایستاد یا حتی بشود فرار کرد..."

متن فوق بخشی از کتاب "انگار کمی مرده بودم" است. این کتاب توسط مهین‌دخت حسنی‌زاده تالیف شده‌ و در انتشارات هیلا به چاپ رسیده‌است.