انتشارات مروارید

در دفتر کوچکی بودند در دل خیابان نادری، سال 1340 را می‌گویم که مجید روشنگر، فریدون نیکنام، منوچهر حسن‌زاده و پرویز علی‌بیگ با هم دور یک میز نشستند و وقتی چایشان تمام شد، استارت تاسیس نشری را زدند که می‌خواستند چون مرواریدِ سپیدِ رخشانی در دلِ دریایِ ادب و فرهنگ سرزمینشان بدرخشد. امروز نه از آن میز چوبی کهنه خبری هست نه از آن استکان‌های کمر باریک؛ ولی برقی که هنگام خداحافظی در چشمان آن چهار نفر بود، کار خودش را کرد و درخت تلاششان به بار نشست. یک سال پس از آغاز به کار انتشارات مروارید (یعنی سال1341) تابلوی بزرگی بر سر در مغازه‌ای استیجاری واقع در خیابان شاه‌رضای آن روزگار نصب شد که روی آن نوشته شده بود «خانه کتاب»؛ این چاردیواری شد فروشگاهِ کتابِ نشر مروارید، آن هم در قلب تپنده‌ و مهد کتاب و کتاب‌خوانی یعنی روبه‌روی دانشگاه تهران. شاید برایتان جالب باشد که یک سال بعد فروغ فرخزاد برای چاپ کتاب شعر جدیدی که سروده بود (تولدی دیگر) سراغ این نشر نوپا آمد. خیلی سال از آن زمان می‌گذرد و گَرد گُذر 6 دهه بر آن نشسته، همه چیز تغییر کرده و حالا که شما دارید این متن را می‌خوانید «مروارید» به یکی از برجسته‌ترین نشرهای ایران تبدیل شده و کتاب‌های متنوع و گوناگونی در حوزه‌های مختلفی چون ادبیات داستانی، شعر، طنز، هنر، نقد ادبی، تاریخ، علوم اجتماعی، مدیریت، علوم پایه و زبان منتشر کرده است. اگر بخواهیم برخی از عناوین پرفروش نشر مروارید را ذکر کنیم باید از «هزار خورشید تابان» و «بادبادک باز» از آثار خالد حسینی، «نفر دیگری که در بهشت ملاقات می‌کنید» اثر میچ البوم، «نفرین‌شدگان» اثر سیامک گلشیری، «مردان بدون زن» اثر هاروکی موراکامی، «شپش پالاس» و «فکر نکن تنهایی» اثر الیف شافاک، «تولدی دیگر» و «اولین تپش‌های عاشقانه‌ی قلبم» از آثار فروغ فرخزاد، «زنی که دهانش گم شد» اثر ماهرخ غلامحسین‌پور، «درها و دیوارهای بزرگ چین» اثر احمد شاملو، «کوتاه بیا عمرم به نیامدنت قد نمی‌دهد» و «فکر کنم باران دیشب مرا شسته امروز تو ام» اثر کامران رسول‌زاده یاد کنیم.

در دفتر کوچکی بودند در دل خیابان نادری، سال 1340 را می‌گویم که مجید روشنگر، فریدون نیکنام، منوچهر حسن‌زاده و پرویز علی‌بیگ با هم دور یک میز نشستند و وقتی چایشان تمام شد، استارت تاسیس نشری را زدند که می‌خواستند چون مرواریدِ سپیدِ رخشانی در دلِ دریایِ ادب و فرهنگ سرزمینشان بدرخشد. امروز نه از آن میز چوبی کهنه خبری هست نه از آن استکان‌های کمر باریک؛ ولی برقی که هنگام خداحافظی در چشمان آن چهار نفر بود، کار خودش را کرد و درخت تلاششان به بار نشست. یک سال پس از آغاز به کار انتشارات مروارید (یعنی سال1341) تابلوی بزرگی بر سر در مغازه‌ای استیجاری واقع در خیابان شاه‌رضای آن روزگار نصب شد که روی آن نوشته شده بود «خانه کتاب»؛ این چاردیواری شد فروشگاهِ کتابِ نشر مروارید، آن هم در قلب تپنده‌ و مهد کتاب و کتاب‌خوانی یعنی روبه‌روی دانشگاه تهران. شاید برایتان جالب باشد که یک سال بعد فروغ فرخزاد برای چاپ کتاب شعر جدیدی که سروده بود (تولدی دیگر) سراغ این نشر نوپا آمد. خیلی سال از آن زمان می‌گذرد و گَرد گُذر 6 دهه بر آن نشسته، همه چیز تغییر کرده و حالا که شما دارید این متن را می‌خوانید «مروارید» به یکی از برجسته‌ترین نشرهای ایران تبدیل شده و کتاب‌های متنوع و گوناگونی در حوزه‌های مختلفی چون ادبیات داستانی، شعر، طنز، هنر، نقد ادبی، تاریخ، علوم اجتماعی، مدیریت، علوم پایه و زبان منتشر کرده است. اگر بخواهیم برخی از عناوین پرفروش نشر مروارید را ذکر کنیم باید از «هزار خورشید تابان» و «بادبادک باز» از آثار خالد حسینی، «نفر دیگری که در بهشت ملاقات می‌کنید» اثر میچ البوم، «نفرین‌شدگان» اثر سیامک گلشیری، «مردان بدون زن» اثر هاروکی موراکامی، «شپش پالاس» و «فکر نکن تنهایی» اثر الیف شافاک، «تولدی دیگر» و «اولین تپش‌های عاشقانه‌ی قلبم» از آثار فروغ فرخزاد، «زنی که دهانش گم شد» اثر ماهرخ غلامحسین‌پور، «درها و دیوارهای بزرگ چین» اثر احمد شاملو، «کوتاه بیا عمرم به نیامدنت قد نمی‌دهد» و «فکر کنم باران دیشب مرا شسته امروز تو ام» اثر کامران رسول‌زاده یاد کنیم.