"سرش و بندش را زیر چانه يست. بلوتوث کلاه و موبایلش را روشن کرد و موسیقی موردعلاقهاش را پیدا کرد. صدای موسیقی که کلاه کاسکت را لرزاند، روی موتور پرید و استارت زد. چند بار گاز را زیردستش چرخاند، انگار که بخواهد خودش را برای یک مأموریت غیرممکن آماده کند، بعد پرشتاب از دانشکده بیرون رفت. چراغ که قرمز شد و ماشینها با فاصله کم کنار هم توقف کردند، سعی کرد از لابهلای آنها خودش را برساند جلو. حوصله نداشت صدوبیست، سی ثانیه مثل بچه مثبتها سر جایش بایستد. اصلا خاصیت موتور همین بود که چراغقرمز و ترافیک سرش نمیشد. توقف تو کارش نبود. همیشه آخرش یکراهی پیدا میشد برای معطل نشدن پشت ماشینها. مخصوصا با این موتور دیگر اصلا خوبیت نداشت! بیشتر وقتها كنار جدول سمت راست خیابان بهاندازهی یک موتور باز بود. گاز میداد و ترافیک طولانی را چندثانیهای پشت سر میگذاشت. یکبار که یکی از همکلاسیهایش ترک موتورسوار شده بود، وقتی در ترافیک طولانی پشت چراغقرمز فضای چند وجبی میان ماشینها را با سرعت زیاد میرفت، دوستش زد پشتش و بلند گفت: «لامصب الآن خودمو خیس میکنم!» او هم خوشش آمده بود و بیشتر گاز داده بود. کمی که جلو رفت، پشت یک پراید نوکمدادی گیر کرد. سر تکان داد. به چشمهای خانم راننده که در آینه معلوم بود نگاه کرد و زیر لب فحش داد. نمیتوانست بفهمد چرا همیشه خانمها میچسبند به جدول! اگر همینقدر اعتمادبهنفس هم نداشتند که مجبور بودند جدول کنار خیابان را بگیرند و جلو بروند، اصلا چرا پشت فرمان مینشستند؟! در دلش داشت به ناشیگری خانمها در رانندگی بدوبیراه میگفت که دختر گلفروشی سر راهش سبز شد. دستهگلهای رز را جلوش گرفت و گفت: «میخوای؟» به چهره آفتابسوخته و چشمهای خستهاش نگاه کرد."
کتاب پنجشنبه فیروزهای توسط سارا عرفانی در 373 صفحه نوشته شده و کتاب نیستان آن را منتشر نموده است. از موفقیتهای این کتاب میتوان به کسب افتخارات زیر اشاره کرد:
برگزیدهی جشنوارهی رضوی
برگزیده اجلاس سراسری «ع» جایزهی عفاف
برگزیدهی جایزهی کتاب سال شهید حبیب غنیپور
رتبهی نخست جایزهی مردمی نمایشگاه کتاب تهران