ما وقتی میبینیم که موسیقی هرگز از نورافشانی بازنایستاده است احساس آرامش میکنیم و انگار در گرماگرم تلاطمهای جهان پیامی از صلح و آشتی میشنویم. تاریخ سیاسی و اجتماعی سرشار از ستیزهای بیپایانی است که بشر را به دیاری ناشناخته میراند و در هر گام آن موانعی هست که باید با پیگیری و دلیری یکبهیک بر آنها غلبه کرد. ولی در تاریخ هنر میتوانیم نوعی کمال و آرامش بجوییم. در هنر صحبت بر سر پیشرفت نیست، زیرا درگذشتههای دورهم کمال حاصل میشده است. اگر کسی ادعا کند قرنها تلاش، از روزگار قدیس گرگوریوس و پالیسترینا به بعد، حتی یک گام ما را به زیبایی نزدیکتر کرده است فقط باطل گفته است. نکته غمانگیز یا خفت باری در این حکم وجود ندارد. برعکس، هنر رؤیای بشر است – رؤیای نور و آزادی و آرامش. این رویایی است که رشتهاش پاره نمیشود و ترس از آینده در آن معنایی ندارد. ما از سر تشویش و غرور به خودمان میگوییم که دیگر به قله هنر رسیدهایم و در آستانه فرودیم. از آغاز جهان همواره چنین گفتهاند. در هر قرن کسانی با حسرت گفتهاند: «همه حرفها گفتهشده؛ ما دیر رسیدهایم.» بله، ممکن است همه حرفها را گفته باشند، اما همه حرفها را بازهم میتوان گفت. هنر، مانند زندگی بیانتهاست، و هیچچیز بهتر از موسیقی این حقیقت را بر ما آشکار نمیکند، زیرا موسیقی چشمه لايزالی است که طی قرون و اعصار همواره جوشیده و جوشیده تا به اقیانوسی تبدیلشده است.
متن فوق قسمتی از کتاب موسیقی دانان دیروز است. این کتاب توسط رومن رولان تالیف و به همت رضا رضایی ترجمه شده و در انتشارات کارنامه به چاپ رسیده است.