کتاب دندان ها مجموعه کتاب کوچک جلد 67

بنا به دلایلی که هر کسی خودش می‌دونه آدم ممکنه تبدیل بشه به بارون یا باد. این خیلی ترسناکه... تو این لحظه داری به آدم‌های مهمونی می‌خندی و لحظه بعد دود شدی و رفتی هوا... ایمی رو یادته؟ هی، تعجبم چی به سرش اومد؟ خدای من این‌جا یهویی چه ناجور سرد شد. این‌باد از کجا داره می‌آد؟ می‌خوام بگم ماها این‌قدرها که تو این دنیا موندگار نیستیم، اون‌وقت یهو... ببخشید، ببخشید. قضیه فقط اینه که من یک چیز... قدیمی... آه خدایا، شروع شد باز... به خودت مسلط باش. مسلط... مسلط! می‌دونی من یه ترس قدیمی از مرگ دارم. یه چیزی که آدم باهاش به دنیا می‌آد. قدیم‌ها تو بغل با هق هق می‌زدم زیر گریه و اون موقع‌ها که فقط... هی  پسر! ببین، همین که فکرشو می‌کنی...