کتاب دل شکستگان

بعد از مراسم تشییع جنازه در میان بهت و گریه به خوشه که نه به لوشه ام برگشتم. نمی دونستم باید چی کار کنم؟ تا چند شب همسایه ها به خاطر رضای خدا برام ناهار و شام می‌آوردند ولی مگر تو تون منطقه فقیر نشین مردم تا کی می‌تونستن علاوه بر شکم خودشون شکم یکی دیگه روسیر کنند. به همین خاطر منم درسمو ول کردم و رفتم تو خونه‌های مردم کلفتی کردن،‌ظرفاشونو می شستم، از بچه هاشون نگهداری می‌کردم و هر کاری در توانم بود انجام می‌دادم تا گرسنه نباشم. دو ماه به این منوال گذشت تا اینکه سر و کله‌ی بابام  که نمیدونم آدرسمو نو از کجا پیدا کرده بود پیدا شد. وقتی دیدمش دلم می‌خواست به طرفش حمله می‌کردم و با ناخونام ریز ریزش می‌کردم، آخه به خاطر کارای اون بود که مادر بدبختم ...

نوشته بالا قسمتی از متن کتاب دل شکستگان نوشته فیروزه سلطانی که انتشارات فیروزه سلطانی این اثر را در 293 صفحه منتشر کرده است.