کتاب تابستان قوها

تا مطمئن نشده ایم به پلیس زنگ نزن. سارا گفت دیروز چارلی درست همین جا نشسته بود چارلی چارلی جولی نیامد سارا احساس کرد که یکباره شانه هایش آویزان شد دست هایش را در جیب های پشت شلوارش فرو کرد و گفت واقعاٌ اتفاقی برایش افتاده حالا دیگر مطمئنم. چارلی آبنبات را گرفت اما به خاطر نگرانی اما به خاطر نگرانی از لقی دسته خم شده آب نبات آن را در دستش نگه داشت و در دهانش نگذاشت. سارا به پایین به دسته های خود نگاه کرد و کوشید قسمت شکسته  یکی از ناخن هایش را جدا کند احساس کرد که درآن لحظه خیلی شبیه چارلی است؛ با همون صورت بیضی، چشم هایش گرد میشی، چتر زلف قهوه ای، و کک و مک های روی بینی. آنگاه سرش را بلند کرد و تصویری که در ذهنش بود، محو شد. نوشته بالا قسمتی از متن کتاب تابستون قوها نوشته بتسی بایارس و توسط پروین علی‌پور به فارسی روان ترجمه شده است و انتشارات افق این اثر را در144 صفحه منتشر کرده است.