کتاب افسانه سیب ننه جون

پشتیبانی 24 ساعته
فرصت 7 روزه بازگشت کالا
تضمین کیفیت کالا
پرداخت امن از درگاه بانکی
  • درباره محصول
  • اطلاعات محصول
  • دیدگاه کاربران
  • پرسش و پاسخ
توضیح کلی

مادربزرگ که به تهران آمد، حال و هوای خانه ما را عوض کرد. او مادر پدرم است. پدرم به او ننه‌جون می‌گوید. مدت‌های زیادی بود که پدر با اصرار از ننه‌جون می‌خواست که از ده به شهر بیاید و با ما زندگی کند. مادرم هم موافق بود. پدر می‌گفت: بعد از فوت بابابزرگ و تنها شدن ننه‌جون دیگر صلاح نیست که او تنها در روستا بماند. اما مادربزرگ همیشه با نظر پدر مخالفت می‌کرد و می‌گفت: مادر جون ما قدیمیا آدم دهیم. توی روستا به دنیا آمده‌ایم و همین‌جا زندگی کرده‌ایم. ما نمی‌توانیم در شهر پرسر و صدای شما و خانه‌های مقوایی‌اش که جای نفس کشیدن ندارد زندگی کنیم. من اگر به شهر بیایم می‌میرم.

کتاب فوق نوشته غلامرضا آقایاری بوده و توسط انتشارات کتاب نیستان به چاپ رسیده است.

توضیحات بیشتر
اطلاعات محصول
توضیحات بیشتر
امتیاز و دیدگاه کاربران
اولین نفری باشید که پرسش جدید ثبت می کند

خریداران این محصول‌،محصولات زیر را هم خریده‌اند

جهت ثبت اطلاع رسانی، لازم است وارد حساب کاربری خود شوید.