این کتاب شامل برگههای خاطرات سیاسی احمد عزیزی از سفیران ایران در کشورهای خارجی است که نشر نی با عنوان «شتای عمر» آن را در قطع رقعی چاپ کرده است.
"سرانجام زمان آزادی گروگانها فرا رسید. دنیا در تب و تاب بود و همهی میکروفونها و دوربینها به سمت ایران بود. روی پلکان هواپیمای الجزایری در نقطهای دوردست و حفاظتشده در فرودگاه مهرآباد ایستاده بودم. فهرست اسامی ۵۲ گروگان آمریکایی را در دست داشتم و یک مسئول الجزایری نیز در کنارم بود. گروگانها یک به یک از کنارمان رد میشدند و نامشان را روی فهرست نشان میدادند و همان مسئول علامتی کنار نامشان میزد.
مطلع نیستم گروگانها در دورهی نگهداریشان به تلویزیون یا روزنامه دسترسی داشتند یا نه. در این صورت باید چهرهام برایشان آشنا میبود. روشن بود که مردم آمریکا با نام و مسئولیتم [در مقام مسئول و هماهنگکنندهی کارگروه آزادسازی گروگانها در دولت شهید رجایی] آشنایی کامل دارند و این را از سیل نامههایی فهمیدم که بعد از آزادی گروگانها از نقاط مختلف آمریکا دریافت کردم. بروس لینگن، کاردار سفارت که در محل وزارت خارجه نگهداری میشد، اما مرا به خوبی میشناخت. به هرحال او در شرایط بهتری بود و چه بسا اطلاعاتی بیش از دیگران از روند ماجرا و دستاندرکاران آن داشت و روزنامههایی به دستش میرسید. یک بار هم مرا در محل نگهداری در وزارت خارجه دید و شاید خاطرهای از آن دیدار در ذهن داشت. او هنگام بالا رفتن از پلههای هواپیما و عبور از کنارم، تمام قد رو به من ایستاد و با احترام کامل دست داد و گفت: «نمیدانم چطور باید از شما تشکر کنم آقای عزیزی!»"