«پزشکان از معدود دستاوردهای دوران مدرن ایران بودند که هم در فقه و هم در میان مردم خیلی زود اقتدار باورنکردنی یافتند. علم پزشکی هم در بیان دینی و هم در بیان عرفی در عصر جدید جایگاهی خاص پیدا کرد. فقها در موارد تعارض، نظر پزشک را حتی بر نظر خود مقدم دانستند. پزشکان تافتهی جدا بافتهی جامعه هستند. نسبت به تمام تحصیل کنندگان رشتههای مختلف علوم، سالهای آموزشی طولانیتری را میگذرانند، در دورهی تحصیلی سختیهای بیشتری متحمل میشوند و در سیکل کاری و حرفهای مشخصی میافتند که با تمام رشتههای دیگر فرق دارد. مراجعه آدمها به آنها بیشتر در قالب بیماران است. بیمار بودن و صحبت از ناتوانیها و کسالتها، اشخاص را در برابر پزشکان پیشاپیش در موضع پایینتر قرار میدهد. پزشک کسی است که سؤال میکند و پاسخ نهایی در نزد اوست. او بدن ما را بهتر از خود ما میشناسد و میتواند به ما بگوید بنشین، دراز بکش، بلند شو، دهانت را بازکن، سرت را بچرخان و... او میتواند به ما بگوید بخور یا نخور، بخواب یا نخواب، حرکت کن یا حرکت نکن و...
و در مواقع لازم اوست که میتواند بدن ما را بشکافد، چیزی را در درون ما تغییر دهد و دوباره بدن ما را به هم بدوزد.»
متن فوق تکهای از سرمقالهای تخت عنوان روزگار به سر آمدهی اقتدار پزشکان نوشته شمیم مستقیمی برای شماره سیزدهم مجله روایت است. از دیگر عناوینی که در این مجله میخوانید عبارت است از: مسئله با پزشکان، چرا اعتماد به آنها سخت شده؟، حلقههای گمشده یک ارتباط، گفتگو با ابوعلی ودادهیر، پزشکی شدن یا پزشک سالاری؟ کنکاشی در سیاستگذاریهای کلان پزشکی و... .